سیناسینا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

سینا مهربون ترین بچه دنیا

اسم خواهر کوچولوم

1391/11/19 23:57
نویسنده :
347 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام سینا جون مامان فدات شه امروز جمعه هشتم دی ماهه امروز وقتی از خواب بیدارشدی  با بابا و مامانی صبحونه خوردی بعد بابا گفت که تو رو میبره تا با ماشین یه دور بزنیم که دلت باز شه بعد چند ساعت برگشتیم خونه نهار خوردیم بعد تو برنامه کودک نگاه کردی وکمی خوابیدیخمیازهبعد که بیدارشدی تنهایی رفتی حموم حدود یه ساعت اب تنی کردیچشمکوقتی فهمیدی بابا بزرگ ومامان بزرگ اومدن زود اومدی بیرون حسابی باهاشون بازی کردی از حموم رفتنت اونقدر بهشون تعریف کردی که نگو الانم تازه مهمونا رفتن من هم دارم برای پسر خوشگلم خاطرشو مینویسم عزیز دلم مامان امیدوارم خوابای خوش ببینی دوست دارمقلب

 

 

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

سلام بچه های عزیز مامان بابا های خوب و مهربون من اسمم سیناست تا دوماه دیگه انشالله  صاحب نی نی ناز و مامانی میشم که خواهر کوچولومه و از الان خیلی دوستش دارم و میخوام اسمشو بذارم باران

 niniweblog.com

سلام سینای عزیزم امروز شنبه دوم دی ماه بود پسر ناز ومهربونم قرار شده از امروز تموم خاطرات شیرینت تو وبلاگت ثبت کنم سینا عزیز دل مامان امروز که از خواب بیدارشدی خیلی کم حوصله بودی وقتی گفتم داریم میریم بازار خیلی ناراحت شدی اخه قرار بود صبح وقتی بیدار شدی کارتون جدید که بابات برات خریده بود نگاه کنی واسه همون از دستم خیلی ناراحت بودی ولی چون پسر خوبی هستی حرف بابا مامانت وزمین نداختی زود حاضر شدی و با هم رفتیم بازاروقتی برگشتیم خیلی خسته بودی بعد نهار خوابت برد الان هم که اینو دارم مینویسم تازه از خواب بیدار شدی وداری کارتون پت ومت نگاه میکنی صدای خنده هات اونقدر شیرینه که نمیتونم توصیفش کنم سینا عزیزم امیدوارم هر روز و هر ساعت وثانیه ات به خوشی وبا سلامتی سپری بشه همیشه زندگیت انشاالله پر خنده وشادی باشه مامان ارزو میکنه که هیچ وقت غمت ونبینه سینا عزیزم دوست دارم به قول خودت از زمین تا اسمون قربانت مامان دوست دارم

niniweblog.com

سلام  سینای عزیزم امروز سوم دی ماه بود صبح که از خواب ناز بیدار شدی قرار بود بابا وقتی میره سرکار ما رو هم تو مسیر ببره خونه مامان بزرگ امروز اینقدر شلوغ کردی که دیگه نگو و نپرس niniweblog.comسر و کول بابا بزرگ بالا میرفتیniniweblog.com

 

 niniweblog.com

 

مرغ عشق سینا

سلام امروز چهارشنبه ششم دیماه بود بابای سینا میخواست  یه جعبه ابزار  بخره همینطور که ماشینو تو یه خیابونی جلو مغازه ابزار فروش نگه داشته بود یدفعه چشم سینا به مغازه پرنده فروشی که اونطرف خیابون بود خیره شده بود

niniweblog.com

بابا ی سینا وقتی اومد که بره سینا که خیلی وقت بود دلش برای داشتن مرغ عشق لک زده بود به باباش خواهش واسرار کرد که براش مرغ عشق بخره بابای سینا هم که انگار خیلی هم بی میل نبود موافقت کرد و باهم رفتن مغازه پرنده فروشی  و بعد کلی گشتن دوتا مرغ عشق و یه قفس و با وسایل دیگه اش خریدن و آوردن توی ماشین 

niniweblog.com

خیلی خوشگل بودن بلاخره بردیم خونه وتا رسیدیم خونه هوا تاریک شده بود بابای سینا داشت لوازم قفس رو درست میکرد و منم داشتم تدارک شام رو میدیم که یدفعه سینا هراسون اومد و میگفت که چشم یکی از جوجه هام ضعیفه اولش ما اعتنا نکردیم ولی بابای سینا که اصرار سینا رو دید رفت طرف قفس پرنده ها که هنوز زمین بود و دیدیم آره یکی از مرغ عشق ها یه چشمش یه کم  انگار نیمه بازه وانوقت بود

که سینا شروع کرد به گریه که باید ببریم و عوضش کنیم  هرچه ما گفتیم دیگه دیره فردا میبریم سینا قبول نکرد و بلاخره دوباره لباس پوشیدیم و رفتیم سراغ پرنده فروش چون آخر وقت بود همش تو مسیر خدا،خدا میکردیم که پرنده فروش نبسته باشه بلاخره به هر ترتیب بود رسیدیم و خداروشکر که نبسته بود چون جلوی سینا تنها راه چاره عوض کردن اونا بود

Computer Smash

بلاخره سینا وباباش رفتن و دوتا جفت قشنگ و سالم دیگه گرفتن و اومدن ودیگه سینا راضی به نظر میرسید چون این دوتا سرحال تر بودن والان هم که اینا رو مینویسم هم مرغ عشقای سینا خوابیدن هم خود سینای عزیزم حقیقت اینکه نه من متوجه بودم نه بابای سینا که چشم یکی از پرنده ها مشکل داره واقعا پسر م خدارو شکر خیلی باهوشه .....

 

 

 Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2Parrot 2

ممنون از نظرهاتون دوستان

از تو هم ممنون عمو بهنام اینم از طرف من تقدیم تو

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان محمد جون
18 آذر 91 4:53
یلام مامان سینا امید دارم که از نظر روحی و جسمی حال خودت و بچه توی شکمت خوب باشه البته نظر سینا مهمتر ولی اگه من جای سینا بودم درسا رو انتخاب می کردم zoj.niniweblog.com
مامان یکتا
20 آذر 91 10:22
عزیزم دیانا قشنگ تره
عمو بهنام
23 دی 91 19:12
اون سینا هست که داره میدوه اونم بابابزرگه که عصا بدست داره از دست سینا یه چیزایی میگه. من شاهدم
عمو بهنام
29 دی 91 21:38
قربون گربه ات برم گوشاش منو کشته !